این که بستی و شکست آن عهد پیمان، درد دارد
این که هستی در پی تحلیل و برهان، درد دارد
فکر کردم مرهمی بر زخم هایم می گذاری
این که پاشیدی نمک را لای زخمان، درد دارد
بر سر این سفره بودیم، لقمه ای نان و نمک بود
این که خوردی و شکستی این نمکدان، درد دارد
نیش عقرب گر خوری ، از طبع ذات است
این که خنجر میخوریم از دوستداران، درد دارد
درد ما را نیست درمان, نیست پایان الغیاث*
این که تو هستی طبیب و خط درمان، درد دارد

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر