پایتخت رو دیدین؟ 
اونجایی که بهبود تو هواپیما با یه زنه بود و فیلمشو بهتاش تو گروه فامیلی گذاشته بود و فهیمه داشت خودشو به آب و آتیش میزد که فقط یکم عمقِ دردشو درک کنن و بفهمن و بقیه فقط میگفتن آروم باش و خودتو کنترل کن و خونسرد باش؟ 
دیدین هرچی می‌گفت هیچکسی نمی‌فهمید چشه.
هرچی زجه میزد هیچکسی باور نمی‌کرد
هرچی درد میکشید هیچکسی نگاش نمیکرد و خیلی بی‌تفاوت با جمله های سخیفه
"خوب حالا توام"
"مسافر دیگه"
و...
میخواستن از زیر بار دردش شونه خالی کنن؟ 
دیدید فهیمه چیکار کرد؟
یهو تو اون وضعیت همه رو گذاشت تو موقعیتی که خودش بود برگشت به نقی گفت به هما گفتی دختر محمود نقاش و گرفتی و زن بردی رو سره هما؟
ضربه شصتش کاری بود.
همه رو بهم ریخت
یه آن همه عمق فاجعه رو فهمیدن و متلاشی شدن .
کاش میشد ماهام با اطرافیانمون تو اوج درد وقتی درک و فهمشون خارج از زجر ماست همینکارو کنیم 
اونارو فقط چند دقیقه تو موقعیت خودمون قرار بدیم تا فقط چند لحظه جای ما باشن و بفهمن ما داریم درون لجن زاری که شاید با دستهای خودمون درست کردیم غرق میشیم و هیچکسی از هیچ راهی مارو نمیخونه.
مارو نمی‌فهمه؛
مارو بلد نیست
کاش میشد از همین راه فهیمه به اطرافیانمون بفهمونیم دقیقا چمونه...!

#حرفـــ_دلـــــ


دیدگاه غیرفعال شده است.

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.