وااااای بدترین حال اون روزام تو همین سه خط خلاصه میشد و بس !

خیلی حالم بد می‌شد زنگ بعدی ریاضی بود

مخصوصا اگر پاییز بود و شیفت بعدازظهری بودی و هوا دلگیر و زودم تاریک میشد
اه

اه اه ما نگاه ساعت میکردیم ک کی زنگ بخوره

خوبه حالا یه ساعت داشتین
زمان ما نه تنها کلاسا ساعت نداشتن که ما هم مچیشو نداشتیم
کل مدرسه یه ساعت به ستون روبروی نمازخونه بود ک اونم پشتش ب ما بود
ما هم جرات نمیکردیم بریم سمتش ساعتو نگاه کنیم که نکنه یوخت ناظم گوشمونو بگیره زوری بفرستمو نماز توفیق اجباری

وااااای چ دورانی یادمه. خیلی اینو ک گقنی تجربه کردم

پ معلومه توام بدتر از خودم حی علی الفرار بودی

دقیقا چشم دار مدرسه نداشتم خ

چشم دار ینی چی دیگه ؟ زیر دیپلم حرف بزن باو