با احترام به خاطراتی که از سر اشتراک عزیز شدند
از درونی ترین فاصله به تمام دور و نزدیک ها
برای مفهوم آب رفته ی رفاقت .....................

دلم خوش باوری های گذشته را می خواهد

روزهایی که آدم ها بهتر دروغ می گفتند

تا تو در فریب ِ خودت تردید نکنی

روزهایی که فاصله مان را رفاقتی پر می کرد

که آنقدر حرمت داشت که هیچ کلاغی خبر نیاورد

از صفت های سنجاق شده به سینه ات / در ذهن دیگری ...........

آدم ها محکومت می کنند و از پس انکارت که بر نیایند

چهار شانه ترین سلول های درونشان را

برایت رزرو می کنند / تا صدایت ، گوش های نیمه خفته ی وجدانشان را

نپراند از خواب ..................

دنیا می سوزد ........ / بر ردّ ِ حقیقت ِ نشسته بر شقیقه ام

می سوزد / پیچیدگی های ذهنی که به زور گلوله هموار شده

و جای خالی جواب ها را / در درونی ترین باورهایش با پنبه پر کرده است

دلم خوش باوری های گذشته را می خواهد .........

روزهایی که آنقدر به دوست نمایی ِ دست ها بر شانه ام ایمان داشتم

که تن به بی آبرویی حقایق نمی دادم

باور داشتم به دست هایی که با لبخند آجر می دهند

وقتی دیوار بی کسی ات را بالا می کشی

به رو

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.