#دیدگاه

  • NEGIN

    ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ! ﺑﺮﻭﻳﺪ ﻣﺜﻞ ﺁﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﻴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻴﺪ،
    ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺷﻌﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﮑﻨﻴﺪ.
    ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ می خواهید ﺳﺮ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﮐﻼﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ، ﭼﺮﺍ ﭘﺎی ﻣﻦ ﺭﺍ ﻭﺳﻂ ﻣﯽﮐﺸﻴﺪ؟

    ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻳﻢ ﭼﺮﺍ موسی ﺭﺍ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﺷﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﮐﻨﺪ، عیسی ﺭﺍ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ یکﺷﻨﺒﻪ ﻭ به مسلمان ها ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ؟!

    ﭼﺮﺍ ﮐﺎﺭی ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻋﻴﺴﻮی ﺷﺮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻠﻴﺴﺎ، یعنی خانه ی خدا راحت ﺑﻨﻮﺷﺪ! ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺷﺮﺍﺏ، ﺷﻼﻕ ﺑﺨﻮﺭﺩ؟
    ﭼﺮﺍ ﯾﮑﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﯿﭻ ﻧﭙﻮﺷﺪ؟

    ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍیی که شما می گوئید ﺑﻮﺩﻡ، ﭼﺮﺍ باید بگذارم به اسم من ﮐﻠﻴﺪ ﺑﻬﺸﺖ بفرﻭﺷﻨﺪ؟!
    ﻳﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﻣﻦ ﺟﻬﻨﻢ کنند؟

    ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺟﻬﻨﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ!
    ﺧﺪﺍیی ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁنﭼﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺣﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩﻩ، ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﯽﺩﻫﺪ..!!
    ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺘﻢ!
    ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ايد!!
    اگر به دنبال من می گردید مرا در عشق، مهربانی، بخشش، آگاهی، گذشت، راستگوئی و انسانیت پیدا کنید!

    «البته اگر... به دنبال من می گردید!»

  • ♔یاســــین♔

    چی کار تو داریم اخه

  • amir

    به ساعت نگاه کردم،

    شش و بیست دقیقه صبح بود.

    دوباره خوابیدم.
    بعد پاشدم.
    به ساعت نگاه کردم.
    شش و بیست دقیقه صبح بود.

    فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه،حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام.
    خوابیدم وقتی پاشدم هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.

    سراسیمه پا شدم، باورم نمی شد که ساعت مرده باشد.
    به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.
    آدم ها هم مثل ساعت ها هستند.

    بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت، مرتب، همیشگی. آنقدر صبور
    دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی.

    بودنشان برایت بی اهمیت می شود، همینطور بی ادعا می چرخند، بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود بعد یکهو روشنی روز خبر
    می دهد که او دیگر نیست.

    قدر این آدم ها را باید بدانیم

    قبل از شش و بیست دقیقه...!

  • NEGIN

    یاسین اینارو خدا گفته هااا خوندی ؟

  • NEGIN

    امیر لایکــــــــــــــ

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.