با من از دست هایت
از پیشانی ات
و از آفتاب تندی که بر آن می تابد
از پیراهنت بگو
که باد
به سینه ات می چسباند آن را
وقتی در میان خوشه های گندم ایستاده ای
و فکر زمستان پیش رو
که به گرمای آغوش من می کشاندش.
بوی گندم ویرانم می کند
بوی وحشی بازوانت ویرانم می کند
با من از خاک مزرعه ات حرف بزن
و بگذار شعرهایم
تب تند تنت را داشته باشد
تب خاکی را که
سرزمین من است.
꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁
صبح ها مانند یک بوم خالی هستند
و کارِ تو این است که روزِ خود را
به یک منظره ی زیبا تبدیل کنی ☺️✌️
سلااااااااااااام 😊
صبح زیباتون بخیروشادی ☕️
لینک
꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁
سلام
چهار شنبه تون بی نظیر
قلبتون جایگاه عشق
ومهربانی
دستتون روزی دار
وسخاوتمند
وبخشنده
سفره تون همیشه بازوپربرکت
جمالتان شاد
وهدیه دهنده لبخند
لینک