در راه رسیدن به تو گیرم، که بمیرم…
اصلا به تو افتاد مسیرم؛ که بمیرم!
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا، افتادمو باید بپذیرم که بمیرم…
یا چشم بپوش از منو از خویش برانم…

یا تنگ در آغوش بگیرم، که بمیرم!
این کوزه ترک خورد چه جای نگرانیست؟
من ساخته از خاکِ کویرم، که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را؛ بگذار که بمیرم…

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر