در دلم آشوب و بلوا٬ دل هزاران می تپد
آن زمانی که نشستم ساده رو در روی تو

تو نمیدانی که دل دارد فــراوان وسـوسه
همچنانی که کنـارت گرمِ گفت و گوی تو

در خیالـم بوسه باران میکنـم من هردمت
میکشــم پنـجه میان خرمــن گیـــسوی تو

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.