بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟

همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر