تو که نمیدانی عطر بهار نارنجم
گاهی انقدر دل تنگت هستم
که میخواهم یقه ات را بگیرم
و از آن قاب عکس خاکستری بیرون بکشمت
در آغوش بگیرمت و بیخیال همه ی دنیا بشوم
سوار عطر خیال ببرمت آن طرف کائنات
میان همان شعرها که فقط خدا می نویسد!
آنجا که من باشم و تو
من از تو بگویم و تو ناز کنی
و من....
از خوشی بمیرم!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر