«دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد

کرده صفحه ریگ و انگشتان قلم
میزند با اشک خونین این رقم

گفت اي مجنون شيدا ، چيست اين؟
می نویسی نامه ، بهر کيست اين؟

گفت مشق نام ليلي ميکنم
خاطر خود را تسلي ميکنم

چون ميسر نيست من را کام او
عشق بازي ميكنم با نام او .

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.