نصیحت می‌کند هر دم مرا زاهد به مستوری
برو ناصح تو حال من نمی‌دانی و معذوری

خیال چشم مستش را اگر در خواب خوش بینی
عجب دارم که برداری سر از مستی و مستوری

بیا جانا دمی بنشین و صحبت را غنیمت دان
که خواهد بود مدتها میان جان و تن دوری
/
( سلمان ساوجی )
/



... !/

نپرسی آخرم روزی آخر چونی ای سلمان
ازین شبهای رنجوری درین شبهای دیجوری

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.