آزرده را جفای فلک، بیش می‌رسد
اول بلا به عاقبت‌اندیش می‌رسد

از هیچ آفریده ندارم شکایتی
بر من هر آن‌چه می‌رسد از خویش می‌رسد

چون لاله یک پیاله ز خون است روزی‌ام
کآن هم مرا ز داغ دل خویش می‌رسد
/
( امیری فیروزکوهی )
/



... !/


امروز نیز محنت فرداست روزی‌ام
آن بنده‌ام که رزق من از پیش می‌رسد

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر