وقتی که خواب نیست، ز رویا سخن مگو
آنجا که آب نیست، ز دریا سخن مگو
پاییزها، به دور و تسلسل رسیده اند
از باغهای سبز شکوفا، سخن مگو
دیری است دیده، غیر حقارت ندیده است
بیهوده از شکوهِ تماشا، سخن مگو
چون نیک بنگری، همه زو بیوفاتریم
با من ز بی وفایی دنیا، سخن مگو
/
( حسین منزوی )
/