دست تقدیر روزی ، تخمی غریبه را هل داد کنار تخم های مرغی خانگی . جوجه ها که از سر تخم بیرون آوردند مرغ از همه جا بی خبر دید که یکی از جوجه ها سر و وضعی متفاوت با بقیه دارد.
به چشم مرغ و جوجه هایش، آن جوجه متفاوت، نه قشنگ بود ، نه با استعداد و به همین علت او را به حساب نمی آوردند. تا این که روزی جوجه ها، برای خوردن غذا و درس گرفتن از مادر به خارج از خانه رفتند.
مرغ داشت به بچه ها یاد می داد که آب خطر دارد و اگر در آن بیفتند غرق می شوند که جوجه متفاوت داخل آب پرید اما غرق نشد چون او جوجه مرغابی بود.
مولانا در این داستان به مخاطبانش گوشزد می کند که همه آدم ها مثل جوجه مرغابی اند و جزئی از دریای وحدانیت. به همین علت گرچه اسیر دنیای مادی که مرغ خانگی تمثیلی از آن است شده اند اما سرانجام باید راه شان را به سوی سرمنشا اصلی پیدا کنند.
Mahrokh
بسيار عالي
Tamanna
سلام و درود آقا رضا
بسیار عالی و زیبا و همچنین قابل تامل
رضا..
بسيار عالي
درود ماهرخ گرامی؛ ممنونم از سخاوتمندی همیشگی نگاهتان بانو.
رضا..
سلام و درود آقا رضا
بسیار عالی و زیبا و همچنین قابل تامل
سلام و احترام و ادب بانو تمنای گرامی؛ به یقین عالی، نگاه و نگر شماست بان. ممنونم از مرحمت همیشگی نگاهتان.
Tamanna
سلام و درود آقا رضا
بسیار عالی و زیبا و همچنین قابل تامل
سلام و احترام و ادب بانو تمنای گرامی؛ به یقین عالی، نگاه و نگر شماست بان. ممنونم از مرحمت همیشگی نگاهتان.
رضا..
سلام و درود آقا رضا
بسیار عالی و زیبا و همچنین قابل تامل
سلام و احترام و ادب بانو تمنای گرامی؛ به یقین عالی، نگاه و نگر شماست بان. ممنونم از مرحمت همیشگی نگاهتان.
آهوو
بسیار عاالی
رضا..
بسیار عاالی
بی نهایت ممنون و سپاسگزارم آهوی گرامی.
༺ #دچـــــــــآر ༻
#آخرهفتتون_قشنگ
لینک
رضا..
#آخرهفتتون_قشنگ
سپاس از مهرورزیتان..