| با مولانا |
| اجتماع و سياست |
| ۹۸ پست |
| ۳۷ مشترک |
| ۱۹ پسند |
| عمومی |
مبنای تعداد کاربر | رتبه ۸۰ |
مبنای تعداد هوادار | رتبه ۷۶ |
مبنای تعداد ارسال | رتبه ۹۹ |
چند گَهی، فاتحه خوانت کنم
از پسِ آن، شاه جهانت کنم
پیر شدی در غم ما، باک نیست
پیر بیا ، تا که جوانت کنم ...
آنچ محال است تصور دهم
وجه محالیش بیانت کنم
/
( مولانای جان )
/
در خـــواب دیدم بیـــدلی
صد عاقل اندر پی روان
می خواند با خود این غزل،
دیوانه را گم كرده ام
:
گـــر طـــــــــــالب راهی بیــــا،
ور در پـی آهی برو
این گفت و با خود می سرود،
پروانه را گم كرده ام
/
( مولانای جان )
/
اگر بیتو بر افلاکم
چو ابر تیره غمناکم
وگر بیتو به گلزارم
به زندانم به جان تو
:
چه خویشی کرد آن بیچون
عجب با این دل پُرخون
که ببریدهست آن خویشی
ز خویشانم به جان تو
/
( مولانای جان )
/
مكانم لامكان باشد
نشانم بی نشان باشد
،
نه تن باشد نه جان باشد
كه من خود جان جانانم
. : .
دوئی از خود برون كردم
يكی ديدم دو عالم را
،
يكی جويم يكی گويم
يكی دانم يكی خوانم...
/
( مولانای جان )
/
گر جانِ عاشِق دَم زَند
آتش در این عالم زَند
این عالم بی اصَل را
چُون ذَره ها برهم زَند
/
( مولانای جان )
/
از نظر گشته نهان
ای همه را جان و جهان
؛
بار دیگر رقص کنان
بی دل و دستار بیا ...
/
( مولانای جان )
/