| ehsan |
| ۴۲ پست |
| ۱۴ دنبالکننده |
| ۴۸,۰۰۳ امتیاز |
| مرد، متاهل |
| ۱۳۶۴/۰۶/۲۰ |
| فوق ليسانس |
ما ادامهی خوابهای پدرانمان هستیم
كه گاهی
از غار بیرون میآییم
و برای تصوّر خورشید
دست تكان میدهیم
چیزی عوض نمیشود
حتی بدون سرنیزههای چوبی ما
حتی بدون دعاهای جادوگر
حتی بدون عصر یخبندان
دایناسورها منقرض خواهند شد
كروموزومها سالها پیش تصمیمشان را گرفتهاند
تنها گاهی ترنسسكشوالها
به چیزهایی شك میكنند
اما چیزی عوض نمیشود...
خاک کردن رویاها و قبول شکست توی زندگی که سالها تنها امید آدم واسه آینده ی پر از ناامیدی بوده اونم وقتی که دیگه توان بلند شدن دوباره نداشتع باشی خیلی سخته..
از حرفهای غمزدهی شمس یا فروغ؟
از دستبندِ سبزِ بدونِ امیدِ من؟
یا دوربینِ زل زده به چهرهی دروغ؟
ما که رفتیم... بعد هم مجنون
عاشق چند قطعه ی نان شد!
ما که رفتیم... بعد داش آکل
عاشق سینه بند مرجان شد
ما که رفتیم... روز و ماه گذشت
بعد ِ اسفند هم زمستان شد
ما که رفتیم..
دست هایت گرفته دستش را
وسط دست های سـِر شده ام
نیستی! آنقدر عوض شده ای
هستی و باز منتظر شده ام
نه تویی، نه منم، فقط درد است
توی آیینه ی کدر شده ام
قلب من بود و بمب ساعتی ات
وسط خواب منفجر شده ام
خواستم التماس ِ در گریه
آنچه مردان نمی شوند شوم
تا که اخمم ترا نرنجاند
بر لب ِ خسته زهرخند شوم..
باهم، بدون هم، بغل هم، هم...
با حرکت قطار، سفر رفتن
از خستگی اینهمه تکراری
از سمت تو به سمت تو در رفتن!
از خستگیم، از هیجان، از داغ
با چشمهات رو به غم آوردن
از نان و تخممرغ شدن هر روز
از تلخ و شور در بغل دریا
خود را میان آب، رها کردن
دیوانگی تجربهای تازه
دیوانهوار تجربه را کردن
از شعر و از شراب و شب و شانه
فریادهای خونی ما در باد
از داستان عشق دو دیوانه..
ehsan
از روزهای سرد نمیگویم
از انفجارِ درد نمیگویم
از گریههای مرد نمیگویم
آن آتشم که دود نخواهد داشت..
ehsan
من دلخوشم به رنج و خودآزاری
با خاطرات مبهم و تکراری
زخمیست در تمام تنم جاری
که هیچوقت خوب نخواهد شد.