.....
  • ehsan

    باهم، بدون هم، بغل هم، هم...
    با حرکت قطار، سفر رفتن
    از خستگی این‌همه تکراری
    از سمت تو به سمت تو در رفتن!
    از خستگیم، از هیجان، از داغ
    با چشم‌هات رو به غم آوردن
    از نان و تخم‌مرغ شدن هر روز
    از تلخ و شور در بغل دریا
    خود را میان آب، رها کردن
    دیوانگی تجربه‌ای تازه
    دیوانه‌وار تجربه را کردن
    از شعر و از شراب و شب و شانه
    فریادهای خونی ما در باد
    از داستان عشق دو دیوانه..

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.