هی سوال از من دیوانه مپرسید
این چه اسمیست
نگاهیست
صداییست
کلامیست
چه رختی لباسیست
روا نیست دگر
خدا نیست مگر؟
بزند بر پس آن گردن چون کرگدنت
که تکانی بخوری عقل بیاید به سرت
من اگر مست و غزلخوان
اگر در دل ایمان
اگر زار و پریشان
به تو چه جان دلم
ای کاش دلتنگی هم مثل اشک بود می ریخت و تموم می شد می ریخت و سبک می شدی اون وقت مجبور نبودی هر روز حجم عظیمی از دلتنگی ها رو با خودت به این طرف و اون طرف ببری ..
علیرضآ تهرانی
دقیقن ینی چهههه؟ پروان یا شجاعن؟
پگاه
سلام دوست عزیزم طرفدارت شدم خوشحال میشم شماهم عضو گروهم بشی و پست هاتو اونجا هم بزاری
لینک