رضا
۱۱۷ پست
۵ دنبال‌کننده
مرد

تصاویر اخیر


لبخند می زنم  به رویای با تو بودن ....
لبخند می زنم به  سپیدی موهایت ....
که سیاهی جهان به پایش نمی رسید ....
لبخند می زنم به نگاهم در آیینه ای کدر  ....
که انعکاس تصویر تو را در من زنده می کند  ....

کسی چه می دانست ....

که دلتنگی های من ....

دوباره می تواند ....

مرا از پای در آورد  ....


و قلم را

تنها گواه

تنهایی های انسان یافتم

آنجا که در رویایش

سپید میدید

اما از تیره گی ها مینوشت...

تفاوت من و زندانیان محکوم به حبس ابد در این بود که آن ها لحظه شماری می کردند برای دقایق هواخوریشان و منتظر حکمی که شاید مدت محکومیتشان را کم کند
و
من تنها دغدغه ام گشوده شدنِ درِ سلولم است !
---
آدمی است دیگر
گاهی ب خودش معتاد می شود
گاهی به دیوارهایی که از تماشای حقارت دنیا و آدمک هایش مصونش می دارند...


من با چشمان تو 
اندوه آزادیِ هزار پرنده ی بی راه را 
گریسته بودم 
و تو 
نمی دانستی...


گریستم ....
برای پاییز ....
با برگهای زردش...
حالم خوب است ...
هنوز خواب تو را می بینم ....

من مهمان ناخوانده اي هستم
كه براي شنيدن سفر ميكنم
نزديك غروب بود، جنگل هاي قهوه اي بلوط
با لباسِ سفيدي از برف
وصداي مبهم چند پرنده
ضيافتي بي نظير از زمستان
چشم هايم گوش شده بود،
دهانم گوش
دستانم گوش
قلبم گوش
من به سرما عادت نخواهم كرد.
يا لطيف



سر به هَوا"

 

ما به هم عادت ميكنيم!!!
من به گفتن و تو به شنيدن.
تا بيابان هست، تا چاي و آتش هست، "من فكر ميكنم"
و تا فكر ميكنم، گوشي براي شنيدن پيدا خواهم كرد!!!
گوشي از چاه، از تك درخت هاي دشت، از گنجشك هاي بازي گوش و از كودكانِ پا برهنه ي آبادي !!!
ما به هم عادت خواهيم كرد...
چشم هاي من به ديدن، و گوش هاي تو به شنيدن،
بين من و تو فاصله اي نيست!؟
اين مِه تا صبح دوام نخواهد آورد.
صبحي كه خيلي دير نيست.

دلم خلوﺗـﯽ ساده ﻣـﯽخواهد

چند ﺧﻄـﯽ شعر فروغ

با دو فنجان قهـوه 

ﮐﻤــﯽ سكوت

و تو ، كه پایان هر قطعه

دستت را زیر چانه بزنی و بگویی:

باز هم بخوان....

زندون زندگی ....

راز لبخند ....

Atousa

هدیه ...
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...

بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد 
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی 

چند روزی هم به دیگران کمک کنیم .....