من مهمان ناخوانده اي هستم
كه براي شنيدن سفر ميكنم
نزديك غروب بود، جنگل هاي قهوه اي بلوط
با لباسِ سفيدي از برف
وصداي مبهم چند پرنده
ضيافتي بي نظير از زمستان
چشم هايم گوش شده بود،
دهانم گوش
دستانم گوش
قلبم گوش
من به سرما عادت نخواهم كرد.
يا لطيف
سر به هَوا"
ما به هم عادت ميكنيم!!!