| لاو |
| ۴۳ پست |
| ۳۳ مشترک |
| ۱۶ پسند |
| عمومی |
مبنای تعداد کاربر | رتبه ۹۶ |
مبنای تعداد هوادار | رتبه ۹۲ |
مبنای تعداد ارسال | رتبه ۱۱۴ |
سه تا برادر می خواستن مرغداری بزنن
یکی شون لجباز بوده
بهش می گن:تو شریک نیستی!
میگه:به ارواح عمه اگه شریکم نکنین پرورش روباه میزنم بغلش
لبانت طعم انار می دهند
من را بگذار عشق زمین گیر کند
این زخم سراسیمه مرا پیر کند
این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید
مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود
بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد
شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک
اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک
من شاهدِ نابودی دنیای منم
باید بروم دست به کاری بزنم
تو چه می دانی ..
از شب هایی که دنیا دور سَرم می چرخید ..
اما من ، با تمام ِ قدرت ، به دور ِ تو چرخیدم ؟!
تو چه می دانی ..
از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند ..
و من ، بی توجه ، با همه ی وجود ، برای تو می خندیدم ؟!
تو چه می دانی ؟!
این جا آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمیدانم
در این سرزمین
با اینهمه فریب
چگونه ست که دلم هنوز خواب باران را دوست دارد!