در این زمانه هیچكس خودش نیست
كسی برای یك نفس خودش نیست
همین دمی كه رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست
همین هوا كه عین عشق پاك است
گره كه خود با هوس خودش نیست
خدای ما اگر كه در خود ماست
كسی كه بیخداست، پس خودش نیست
دلی كه گرد خویش میتند تار،
اگرچه قدر یك مگس، خودش نیست
مگس، به هركجا، بهجز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست
تو ای من، ای عقاب ِ بستهبالم
اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست
تو دستكم كمی شبیه خود باش
در این جهان كه هیچكس خودش نیست
تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست
تمام شد، همین و بس: خودش نیست
من صورتم به صورت شعرم شبيه نيست
بر اين گمان مباش كه زيبا ببينيم
شاعر شنيدني است . - ولي ميل ،ميل توست
آماده اي كه بشنوي ام ،يا ببينيم
اين واژه ها صراحت تنهايي من اند
با اينهمه - مخواه كه تنها ببينيم
مبهوت مي شوي اگر از روزن ات - شبي
بي خويش - در سماع غزل ها ببينيم
*
-يك قطره ام - و گاه چنان موج مي زنم
در خود ،كه ناگزير ي ، دريا ببينيم-
*
شبهاي شعر خواني من بي فروغ نيست
اما تو با چراغ بيا تا ببينيم
"شاعر شنيدني است