بیا با پنجه راه برویم. . .
روی تن این دنیا. . .
بگذار خواب بماند. . .
نفهمد از قانونش گریخته ایم و،
دل باخته ایم. . . !
گاهی…
آنقدر دلم هوایت را میکند
که شک میکنم
به اینکه این دل مال من است
یا “تو”…
این گونه که تو عشق می پراکنی
بعید است از خاک آفریده شده باشی
مانده ام خدا تو را از عشق آفریده
یا عشق را از تو …
خیال خوب تو
لبخند میشود به لبم
وگرنه اين منِ ديوانه غصه ها دارد....
می خواهم خودکشی کنم؛
نه اینکه تیغی بردارم و رگم را بزنم؛
قید احساسم را می زنم …
اغلب فکر می کنیم اینکه به یاد کسی هستیم منتی است بر گردن آن شخص
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم این هنر اوست نه ما
به یاد ماندنی بودن بسیار مهم تر از به یاد بودن است
به یادتم خوب ِ من...
من گمان کردم رفتنت ممکن نیست
رفتنت ممکن شد…
باورش ممکن نیست
ساعت از نیمه شب گذشته…
و من به این می اندیشم…
اگر عشق کاری که با من کرد با تو می کرد…
چند روز دوام می اوردی؟؟؟
تنها مسافری که دلم بازگشتش را نمیخواهد
قاصدک ایست که آرزوی آمدن تو را در آن دمیدم …
“تو” برگرد…
قاصدک را چشمی در راه نیست…
تو را من چشم در راهم…
تو گر گناہ من شوی توبه نمیکنم ز تو ...!!
سادگی جرم است ومن یک مجرم سابقه دار ...؟
آسمون شهر من خدا نداشت...
غم کشیدن کار هر نقاش نیست..!!