محمد
۲۷۸ پست
۴۳ دنبال‌کننده
۳,۵۹۷ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۵۸/۰۶/۰۹
زير ديپلم
کارگر
دین اسلام
ايران، اصفهان
زندگی با همسر و فرزند
سربازی رفته ام
سیگار نميکشم
گرایش سیاسی ندارم

تصاویر اخیر

مثل یک کوچه بن بست

خرابت شده ام

گاهی از من بگذر ؛

حسرت عابر سخت است !
میترسم اگر یک شب هم راضی شدی به خوابم بیایی
من به یادت بیدار نشسته باشم . . .
یاد بادا که دلم مشتاق دیدار تو بود

روز و شب در طلب و هر لحظه بیدار تو بود

دیدگانم را چه دانی که دگر سوئی نیست

به فدایت ، که آن هم گرفتار تو بود . . .
درد داره…
یکی میشه…
همه ی ي زندگیت…
ولی هیچ جای …
زندگیت …
حضور نداره…
مزرعه که درو شد کلاغ هم رفت

بیچاره مترسک احساسش را به کسی سپرده بود

که برای نیازش “تنهاییش” را پر کرده بود . . .
دچار مرگ عاطفی شده ام...

متقاضی باشد. زندگی ام را اهدا میكنم!!!
در خود شـــکسـتـم....
و تــو صــداي قــهـقـهـه هـايـــت دنـــيا را لـــرزاند!
قـانـون طبـيـعـت اســت
موج وقتـي ســـــــــرش به سنـــــــــگ مي خــــورد
در خــــــــود مي شـکنـد
وساحل کف مي زنـــــــــد...
گر مرا ترک کنی…
من زغمت می سوزم…
آسمان را به زمین…
جان خودت می دوزم…

گر مرا ترک کنی…
ترک نفس خواهم کرد…
بی وجود تو بدان…
خانه قفس خواهم کرد…
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام

مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم

تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم
بازنشر کرده است.
وصیت نامه ی عشق

مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در

طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد

دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست

داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند

همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا

بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب

بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد....
لاف می زنم فراموشت کرده ام …
‎اما هنوز
‎ تکه ای از عشقت را نگه داشته ام
‎ قلبم که درد می گیرد
‎ زیر زبانم می گذارمش …!
من عادت کردم کسے نگرانم نباشہ…

عادت کردم کسے سراغم رو نگیره…

عادت کردم تنها باشم تا بعد کسے منت محبتشو روم نزاره…

عادت کردم شب ها بدون شب بخیر بخوابم…

عادت کردم منتظر زنگ کسے نباشم…

عادت کردم دلتنگ بشم و دلتنگم نشن…

عادت کردم بے دلیل بخندم و با دلیل گریہ کنم…

عادت کردم زندگے نکنم…

سختہ ولے عادت کردم …
ﺍﺛﺮ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻣﺎ

ﺍﺯ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻟﻤﺴﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ…
.
تو بریدی

من دوختم

تو دل

من چشم به راهت . . .