ﬡ Ḱᓮᗩ
۷۵۸ پست
۵۹ دنبال‌کننده
۷,۶۱۲ امتیاز
مرد، مجرد
۱۳۷۲/۱۱/۲۰
فوق ليسانس
سربازی رفته ام

تصاویر اخیر

دمت گرم که واسه ساختن زندگیت داری میجنگی و منتظر نیستی یکی دیگه بیاد زندگیت رو بسازه !
دمت گرم وسط این همه بی تعهدی ،بازم اعتماد می کنی !
دمت گرم با اینکه بهت میگن : تهش که چی، اینجا هیچ کاری بدرد نمیخوره، اما تو بازم با ذوق هدف میسازی !
دمت گرم اگر شرایط خانوادگیت با بقیه فرق داره و راحت نیست اما با رفتارت نشون دادی کی بیشتر دلسوز بابا مامانه !
دمت گرم با اینکه خیلیا چشم دیدنت رو ندارن توی جامعه، اما بازم با قدرت داری حقت رو می گیری !
من ازت تشکر میکنم ! من بهت افتخار میکنم ...
ﬡ Ḱᓮᗩ
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...
‏گاهی باید ساکت بمونی و ببینی کیا واسه حرف زدن باهات تلاش میکنن همونا رو نگه داری ...
بعضی وقتا فکر میکنم به‌ درد معاشرت با مردم نمیخورم،به نفعشون نیست که دور و بر من باشن، خسته‌شون میکنم،از دستم ناراحت می‌شن...!
مشاهده ۲۰ دیدگاه ارسالی ...
عُمری از گُم شدنم رفت و نمی آیم باز
چون چنین است، شما نیز مَجویید مرا
دیدگاه غیرفعال شده است.
ربي اختر لي، ماتراه خيراً لي.

خدایا چیزی که میدونی برام بهترینه
رو برام انتخاب کن.
ظاهر باخدا
باطن یاخدا
بازنشر کرده است.
خودت باش خودت قشنگتری کسی خواست بمونه باهات با همه کمو کسریا بمونه هرکی نخاست بزار بره اصلا آره رفیق قدیم
یکیو بگردین پیدا کنین تا گم نشده
بازنشر کرده است.
‏هرچی نذاشتیم کسی تنها بمونه
تنهامون که گذاشتن هیچ،
خوبیامونم فراموش کردن!
زندگی فقط یکباره بیا دیوانگی کنیم قبل اینکه بمیریم
بازنشر کرده است.
پشت هر زن افسرده مرد بی احساس نشسته
بازنشر کرده است.
بزرگی بود میگفت
یادم رفت چی میگفت
يا نبخشيد يا اگه مى بخشيد ديگه به رويه طرف نياريد !
درحق هم دعاکنید اینجوری قشنگتره ازماگفتن بود خودانی
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش می‌سوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری،می‌پاشیدیم روی آتش
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!»
بلند بلند فریاد می‌زد:خدایا...الان پاهام داره می‌سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!
الان سینه‌ام داره می‌سوزه
این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه...
خدایا!
الان دست‌هام سوخت
می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم...نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه!
خدایا!
صورتم داره می‌سوزه!
این سوزش برای امام زمانه
برای
اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم.
خدایا!
خودت شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم
آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت