راهی که می روید
با شوق و اضطراب
ما بازگشته ایم از آن
خسته و خراب...!
برای هیچ متعصبی دلیل نیاور!
با او مجادله نکن، او جبهه می گیرد
کسی که جبهه گرفت دیگر فکر
آموختن نیست بلکه به فکر پیروزی است.
بگذار او خودش کنجکاو شود و
عقایدش را نقد کند.
تنها به او دو کلمه بیاموز؛
شک کن این آغاز تغییر است ...
وینستون چرچیل
هیچ وقت عشق، محبت، رفاقت و هیچ چیزِ با ارزشِ دیگری را از کسی گدایی نکن ،
چون معمولا چیزهای با ارزش را به گدا نمیدهند !
- کریستین بوبن
دست هایت را به من بسپار
به راستی زندگی از میان انگشتانت شروع می شود
اشتیاق میان مویرگ های بنفش تن تو قدم می زند
سرنوشت من از انگشتان تو چِکه می کند و باران می شود..
الهام پورعبدالله
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
ناگهان پرده بر انداخته ای يعنی چه
مست از خانه برون تاخته اي يعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقيب
اين همه با همه در ساخته اي يعني چه
ارزشِ هر انسان به چیزی که به آن دست مییابد نیست ، بلکه به هدفی است که میلِ رسیدن به آن دارد ...
- جبران خلیل جبران
هی رفیق ... اگه میدونستی آدما تو شبانه روز چند دقیقه فکر میکنند ، اصلا نگران ِ این نبودی که در مورد ِ تو چه فکری میکنند...
انسانمحتاج است که دوست داشته شود،
آن هم نه کم، بسیار.
- ای لیا
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمده ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمده ام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
مولانا
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را
برای این همه ناباورخیال پرست ؟
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغِ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جز انا لحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست
هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاری ست
به چشم تنگیِ نا مردمِ زوال پرست
محمدعلی بهمنی
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم…
- مولانا