zohreh
۳,۲۱۲ پست
۲۱ دنبال‌کننده
۵۸,۲۶۸ امتیاز
زن
آروم و عادی

تصاویر اخیر

مشاهده ۵۰ دیدگاه ارسالی ...
...
دستم را هرگز رها نکن
بی در این جهان حتی از روشنی هم میترسم...
...
ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺍی ﺩﺍﺭﺩ
ﺟﺰ ﻋﺸﻖ تو !
ﻭ ﻋﺸﻖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ
بی ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺍﺳﺖ …
ﺍﺭﺯﺵ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻪ ﺷﺪّﺕ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﻣﺪّﺕ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ
ﻧﯿﭽﻪ
...
ﻫﻤﻴﺸﻪ
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎیی
ﺑﺮﺍی ﺯﻧﺪگی ﻫﺴﺖ …
بهترین دوست ها، از لحظات سخت زندگی،
برات آلبومی از خاطره های رنگی می سازند،
آلبومی که هرگاه ورقش بزنی، خنده هایت،
تلخی رو توی خودشون حل کرده باشند …
ریحانه توسلی نیا
زندگی را دوست دارم
هر چند گاهی به طرز نومید کننده ای در اندوه بسر می برم،
ولی با این حال در آن زمان می‌دانم،
و مطمئن هستم،
که هنوز زنده بودن و زندگی کردن چیز باشکوهیست …
بیست سال بعد،
بابتِ کارهایی که نکرده‌ای بیشتر افسوس می‌خوری
تا بابتِ کارهایی که کرده‌ای.
بنابراین روحیه تسلیم‌ پذیری را کنار بگذار،
از حاشیه‌ی امنیت بیرون بیا،
جستجو کن، بگرد،
آرزو کن، کشف کن …
مارک تواین
دوست داشتن مثل باد است
شما نمی‌توانید آن را ببینید
اما می‌توانید آن را احساس کنید …
نیکلاس اسپارکس
زندگی مثل کلاف های سر در گم است …
هرچه میبافم تمام نمیشود این برزخ لعنتی ..!
انگار کسی آن طرف دیوارهای بلند،
جایی که من نمیبینم نخ ها را میکِشد و احساسم را نخکش میکند …
سارا کاویانی
همیشه که همه چیز نباید قاعده و قانون داشته باشه ..!
بعضی روزا، آدما دلشون می خواد یه کارایی رو بکنن
که فقط لذت داره و هیچ منطقی هم پشتش نیست،
اینطوری می فهمن هنوز زندن و دارن زندگی می کنن ..!

.
تو فقط یکبار زندگی خواهی کرد …
پس برای خودت زندگی کن،
مهم نیست که دیگران چه فکری میکنند!
میشل فوکو
دلی داشته باش
که هیچ گاه سنگ نمی شود،
چهره ای که هیچ گاه خسته نمی شود
و لمسی که هیچ گاه آسیب نمی زند …
مشاهده ۱۶ دیدگاه ارسالی ...
فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد.
آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد
نه نقاشی را میگذارد کنار،
نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند،
نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است،
نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد،
نه حق لبخند زدن به یک سری آدمها را،
نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که “ترین” ها همیشه در هراس زندگی می کنند.
هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم های “معمولی”.
و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،
نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن،
خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی م را پرورش دهم.
نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با “ترین” هایم به رسمیت بشناسند.
از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می گذارم
و به خود معمولی ام عشق می ورزم
و به آدم ها هم اجازه می دهم به منِ معمولی عشق بورزند
خودت باش …
کسی هم اگر خوشش نیامد، نیامد!
اینجا کارخانه مجسمه سازی نیست …
پاییز، رنگ و بوی دیگری دارد؛
رنگ و بویی از جنس قدم زدن با صمیمی‌ترین دوستت،
خوردن چای داغ در سرمای تازه از راه رسیده و خیس شدن زیر باران