همیشه ترس آخر شدن را داشتم...!
می جنگیدم برای بُردن؛
برای " اول" شدن!
ولی...
وقتی تو را دیدم...
میدانستم که اولینت نیستم!
اما دلم میخواست،
آخرین مردی باشم که وارد زندگیت میشود؛
که تا اخرین لحظه زندگیت،
فقط من باشم و من...
آخر نمیدانی عشق آخر چه مزه ای دارد‌...!!!

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.