خیلی دلتنگ عشقم شدم
میدونی چرا بارون و دوست دارم؟
چون خاطرات تو رو برام زنده می کنه
یادت میاد اون شبی که ساعتها توی شهر خلوت زیر بارون قدم میزدیم؟
گفتم دوست دارم زیر بارون خیس بشم ، لبخند زدی و سر تکان دادی
بی تفاوت گذشتی
پشت سرت آرام و آهسته می آمدم ، نگاهم به تو بود تا بلکه برگردی و با من قدم بزنی
اما گذشتی و کمی از من دور شدي
هرچند حضورت پیش من بود اما دلت جای دگر بود
اشک توی چشام حلقه زد و پرده اي بین من و تو حائل کرد
زیر بارون گریه کردم تا اشکامو نبینی
یک دفعه به خودم اومدم دیدم از من خیلی دور شدي
دوان دوان به سوی تو آمدم تا خودم و به تو برسونم
اما افسوس ……
اي کاش می تونستم قلبم و به قلبت برسونم
میدونی زیبایی بارون به چیه ؟
می دونی چرا بارون و دوست دارم ؟
چون تنها پوشش دهنده اشکهای تلخ عشقه