همۀ وقت تو را در بین قلبم میفشارم تا حس کنی ،تپشهای قلبی راکه یک نفس عاشقانه برایت میتپد،از وقتی آمدی تو قلبم بی خیال تمام غمهای جهان شدم ،
و تو چه عاشقانه خوشحال کردی منزل قلبم را،از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همۀ وقت آغوشم را ، عطر تنت پیچیده در فضای عاشقانه ی دلم ،همۀ وقت پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ،
همۀ وقت دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و ووجودم عشق تو را فرياد مي زند، دلم تو را می خواهد، دلم تو را می خواهد فرشيدم.به عشقت تکیه کرده ام سالها ،
نترسیدم از جدایی و اشکها ، عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ، تو را همین گونه که هستی می خواهم ، چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،
همین گونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،چقدر برای داشتنت سختی مي كشم ، چقدر با دلتنگی هایت سر مي كنم و اشک مي ريزم ،
چقدر لحظه شماری مي كنم که تو مال من شوی ، برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز …نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو هست ،
من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم،مال من هستی و همین هست که من زنده هستم ، در قلبم هستی همین هست که من هنوز هستم ونفس مي كشم ،
جنس نگاهت درخشان بود که قلبم عاشق چشمانت شد، و آن گونه همۀ روزهایم فدای یک روز با تو بودن هست،و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم….
تا بی نهایت عشق دوستت دارم عزیز دلم