نبین به چهره جوان مانده‌ام...دلم پیر است
من از شکست و شکست از صدای من سیر است

تو را قسم به عزیزت که پیش من دیگر
نگو که شیر، اگر پیر هم شود شیر است

کسی مرا نپسندید و باز می‌چرخم
که این حکایتِ تلخِ چراغِ آژیر است...

چه قدر خاطره‌ی ناتمام دارم من!
که اسم تک تکشان حکمت است و تقدیر است

مرا امید به یک اتفاق تازه نده
برای خیلی از این اتفاق‌ها دیر است...

من از نماز به این نکته‌اش رسیدم که
سلام وقتِ خداحافظی چه دلگیر است!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.