دیدی یه وقتایی میری مهمونی،دورهمی یا یه جای خیلی قشنگو چیزای جالب میبینی؟

بعد با خودت میگی :
کاش فلانی بود، اخه اون چنین جاهایی رو خیلی دوس داره؛
اخ اگه بود ...چقد‌ به جفتمون بیشتر خوش میگذشت،
مثل همیشه با شیرین زبونیاش میخندوندمون ، خاطره میساختیم و کلی عکسای قشنگ میگرفتیم
و اینقد غرق رویای بودنش میشی که وقتی به خودت میای میبینی اون لحظات خوش تموم شده و از دستت رفته.
میدونی؟
الان رو یه نقطه قشنگ و رویایی زندگیم ایستادم
حالم‌ خوبه خوبه...
بیشتر از همه‌ی هم سن و سالهام احساس خوشبختی میکنمو خالی از هر حس و حال بدی زندگی.
ولی اینقد درگیر نبودنتم که این خوشی از گلوم پایین نمیره ، بغض میشه و ضربه میزنه به حال خوبم.
میدونم یه روز به خودم میامو میبینم اینقد درگیر نبودنت شدم که روزای خوب تموم شده و پیری نشسته روی موهامو توی چشمام.
کاش زود تر از پیری تو برسی تا این روزهای خوب تموم نشن و تا ابد خوشبخت ترین دختر دنیا بمونم.
میشه زود تر از پیری برسی؟
دیدگاه غیرفعال شده است.

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.