با همه ی بی سرو سامانیم
باز به دنبال پریشانیم

طاقت فرسودگیم هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیم

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانیم

آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیم

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانیم

خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانیَم؟

حرف بزن! بغض مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانیَم 

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.