اولین جمعه پاییز یادت هست ؟
حال و هوای دلم دیدنی بود
از پاییز دل چرکین بودم
گفتی پاییز آمده ، فصل عاشقی ، فصل دستان یار را گرفتن
و قدم زدن روی برگهای خشک شده پاییز
گفتی از پاییز ناراحت نباش
یادت است اولین جمعه پاییز را
چه قدر سفارش کردم پاییز من را فراموش نکنی !
چه قدر دلواپس نیامدنت بودم
گفتم پاییزم را خزان نکنی
حالا آخرین جمعه پاییز از راه رسید و من
هنوز صدای خش خش برگهای پاییز را زیر قدمهای آمدن تو نشنیدم
عجب سر قول خود ماندی
آخرین جمعه پاییز هم از راه رسید و من هنوز پشت پنجره ایستادم
دیگر از این اولین ها و آخرین ها شمردن بیزارم
اما دلخوشم به از راه رسیدن زمستان
که تو بیایی و بهاری کنی
آدم که نمیشوم من ....

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر