داستان مار و اره نجار:
شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری می شود. عادت نجار این بود که موقع رفتن، بعضی از وسایل کارش را روی میز بگذارد. آن شب هم اره روی میز بود. همین طور که مار گشتی می زد بدنش به اره گیر می کند و کمی زخمی می شود. مار خیلی ناراحت می شود و برای دفاع از خود اره را گاز میگیرد که سبب خونریزی دور دهانش می شود. او نمی فهمد که چه اتفاقی افتاده و فکر می کند اره به او حمله می کند و اگر کاری نکند مرگش حتمی است. برای آخرین بار از خود دفاع می کند و بدنش را دور اره میپیچد و اره را فشار می دهد.
صبح که نجار آمد روی میز به جای اره، لاشه ماری بزرگ و زخمآلود را دید که فقط و فقط به خاطر بی فکری و خشم زیاد مرده است.
در لحظه خشم می خواهیم دیگران را برنجانیم اما بعد متوجه می شویم خودمان را رنجاندهایم و موقعی این را درک می کنیم که خیلی دیر شده است. در زندگی لازم است که بیشتر گذشت و چشم پوشی کنیم از اتفاق ها، آدم ها، رفتارها و گفتارها.
♔یاســــین♔
چقد باحال
❤ پناه ❤
بله دقیقا همینطوره.بخاطر همینه میگن زمانی ک عصبی و ناراحت هسین دست ب هیچ کاری نزنید و هیچ تصمیمی نگیرید و اجازه بدید وقتی ک آروم شدین منطقی تصمیم بگیرید.
درمورد هوش عاطفی بیشتر مطالعه کنید خیلی مطالب جالبی داره...
♔یاســــین♔
چشم
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک