رفته بودیم واسه داداشم خواستگاریدیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت …مامانم تو گوشم گفت خوبه والا نه شرمی نه حیایی نه …همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد !هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بوده
قربون مامانت
اسماء
قربون مامانت
مهران