مرد جوان وارد طلافروشی شد و حلقه‌ای را انتخاب کرد. طلافروش پرسید: «آیا می‌خواهید داخل حلقه نوشته‌ای حک شود؟»
مرد جوان گفت: «بله، لطفاً حک شود: تقدیم به عزیزترینم، مریم.»
طلافروش پرسید: « خواهر شماست؟»
مرد گفت: «قرار است با هم نامزدشویم.»
طلافروش
گفت: «من اگر جای شما بودم این را داخل حلقه نمی‌نوشتم. اگر نظر شما یا او
عوض شود دیگر نمی‌توانید از این حلقه استفاده کنید.»
مرد گفت: «پیشنهاد شما چیست؟»
طلافروش گفت بنویس:
.
.
.
.
.
.


 «این را تقدیم می‌کنم: به اولین و
آخرین عشقم. با این کار شما می‌توانید از این حلقه بارها استفاده کنید. من
خودم هم همین کار راكردم. 

كلید اسرار:  طلا فروش

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.