آدمایی که کم محلی میکنن،یا تودنیای خودشون درگیرنو کاری به کسی ندارن خیلی باکلاسن!

  • Emma

    گور بابای کلاس !من یه روانی م!

  • Emma

    تو یه دنیای موازی که خدا دیگه حساب کتابمون نمیکنه میگه برید عشق و حال
    نمیذارم این ریه نفس بکشه
    تو اون دنیا همون اول وقتی همه باهم خوبیم میگم مجبورم برم سفر و میرم سفر و دیگه برنمیگردم
    نیازی هم به من ندارن که نگران باشم
    تو اون دنیا همش توهمون حسینیه ی ساده بازار سرشور با دوتا پتو و یه ساک و چندتا قابلمه. و حدود دویست قدم تا حرم میمونم تا بمیرم
    هرازگاهی میرم شمال تنهایی،بشینم رو به دریا و فقط نگاه کنم
    یا دراز بکشم وسط درختای بلند جنگل و آسمون رو پیدا کنم
    یه ترس کوچولو هم از خشره اینا داشته باشم عب نداره
    شاهین هم باشه
    بالاخرع یکی باید باشه دیگه

  • Emma

    اینجاهم یه بن بسته که دیده نمیشم یا خونده نمیشم
    من از گذاشتن عکسم که مث مگس روم بشینن بدم میاد
    از شوخی های پسرونه یا تیکه های جنسی
    یا گفتن جوووون به یه پسر جوون بدم میاد
    من از گذاشتن یه استایل خاص و شنیدن عجب دافی بودی نمیدونستیم خوشم نمیاد
    دلم میخواد بگم،عه نمیدونستی؟ حالا که میدونی چی میشه؟
    تخم دو زرده می‌کنی برام؟
    میدونی!
    دوباره تو همون حال لعنتی م!
    هی تصور میکنم خودشو گرفته برام و‌زنگ نمیزنه هر روز زنگ میزد هر روز
    یعنی بیدار میشد زنگ میزد
    میدونم خودشو گرفته
    میدونم که نوشت برام لعنت خدا به تو
    و دارم زجر میکشم
    از طرفی زنگ زدم بهش به یه بهونه ای و باهاش حرف زدم
    یعنی مثلا ما اوکی هستیم
    ولی میدونی نیستیم

  • Emma

    میدونم شما هستید
    میدونم مدام مراقب حال منید
    میدونم!
    میشه دستتون رو‌بذارید رو قلبمو آرومم کنید
    من آدم خوبی نیستم و بیچاره و جز شما چاره ای نیست
    من حتی میخوام مبتذل باشم نمیتونم: ))
    میخوام همش بنویسم بسم الله الرحمن الرحیم اول پستا
    میشه نجاتم بدید
    تورو عظمت خدایی که میشنتسید و من نمیشناسم
    به عشق خدا به محمد(ص) به همون عظمت نجات بدید منو
    من جز اینی که هست‌م نمیتونم باشم
    و‌دلگیرم ازش

  • Emma

    میدونی چیه سیگارو دوست دارم که قلیون ندارم
    به تهش که میرسه گرم میشه
    بعد یه تلخی بی آزاری میشینه رو‌زبونت
    و هرچقدر نگهش داری دورتادور دهانت رو میگیره
    این تلخی انگار انتقام بدی رو گرفتی از خودت: ))
    بهش فکر میکنم سرفه م میگیره
    هعی؟!
    تو ترکم پیداست؟

  • Emma

    دو ساعت تمام بازی‌کردم))
    زخم بستر گرفتم
    هنوز همون حال لعنتی فردا آزمایش داره شاهین و من باید برم خودش نمیره،استرس اونو دارم
    جالبه برام که رها کرده منو: ))
    حالا فردا صبح اگه زنگ نزند ،یعنی همه همونه که فکر میکنفردا روزیه که باید زنگ بزنه
    تز ناراحتی یا عصبانیت جوش‌میارم
    دلم میخواد بگم ازین شهر میرم ولی چجوری برم هرچی‌دارمو ندارم‌گرو‌بند اوناست

    کجا برم‌وقتی شاهین ذنجیرع به من‌
    هی
    لعنتی....

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.