| Emma |
| ۳۰ پست |
| زن |
| فوق ليسانس |
| ايران |
| گرایش سیاسی ميانه |
من میدونم که رابطه فلانی تا چه حد پیش رفته
من در حال تمرین رازداریم
و اینکه فلانی همه چیز خصوصیشوبه همه میگه و بقیه میترسن ازشونبروزکنه خنده داره
به روزای آرامشی و حال خوش من خوش اومدین...
و تجربه یه رابطه ی واقعی هر روز یه جون به جونات اضافه میکنه
گفتم که اسپیکر چند صد تومنی م گم شده؟
دیروز یه دونه جیبی شو خریده اورده
پینوشت: ما پولدار نیسیم
بعضی از جمله ها برات جون اضافه میشن،
✓«کسی که منو بزرگ کرده و امام زمانی بار آورده»
اصلا نمیدونم واقعیت داره یا نه،ولی انگار بیفتم تو یه استخر شکلات...
✓امروز شاهین خندید و گفت من مهندس نیستم من اونی م که با تو همه چیز شد
خلاصه که خرکیف خرکیف ولو شدم رو مبل ...
✓دیشب دعوتش کردم اومد خونمون شام خورد وحرف زد ،نه من بروخودم آوردم نه اون، مهم نیست تقریبا از بین رفته اون کدورت وخدا بخواد بعدی ای درکار نباشه،میدونی که ،من طاقت کدورت با هیچکسیروندارم
قرار شد خیلی تو زندگی آدما نرم،مگه اینکه واقعا بخوان...
آدمایی که کم محلی میکنن،یا تودنیای خودشون درگیرنو کاری به کسی ندارن خیلی باکلاسن!
میدونی چیه سیگارو دوست دارم که قلیون ندارم
به تهش که میرسه گرم میشه
بعد یه تلخی بی آزاری میشینه روزبونت
و هرچقدر نگهش داری دورتادور دهانت رو میگیره
این تلخی انگار انتقام بدی رو گرفتی از خودت: ))
بهش فکر میکنم سرفه م میگیره
هعی؟!
تو ترکم پیداست؟
دو ساعت تمام بازیکردم))
زخم بستر گرفتم
هنوز همون حال لعنتی فردا آزمایش داره شاهین و من باید برم خودش نمیره،استرس اونو دارم
جالبه برام که رها کرده منو: ))
حالا فردا صبح اگه زنگ نزند ،یعنی همه همونه که فکر میکنفردا روزیه که باید زنگ بزنه
تز ناراحتی یا عصبانیت جوشمیارم
دلم میخواد بگم ازین شهر میرم ولی چجوری برم هرچیدارمو ندارمگروبند اوناست
کجا برموقتی شاهین ذنجیرع به من
هی
لعنتی....
این بغل مینویسه ۴۸پست دیگه باقی مونده استرس میگیرم
حالا میدونی چرا نشستم این دری وری هارو میگم
چون قراره تو توییتر دری وری نگم،فاخر باشم
چون ظرف دارم برا شستن
و خونه دارم برا جمجور کردن
و حتی جیش دارم)))))))
من دارم میرم دلت تنگ شد بگو بیاموقت تلف کنیم
امیدم بگم
گاهی تو تلگرام بم پیام میده،کاش جفتشو پیدا کرده باشه
همون سالای اول عشقش رفت با یکی پولدارتر اینوزد زمین
دیگه پا نشد
دلم نمیخواد برا آدمای دیگه زندگی کنم، ولی عملا دارم برا مامان وبابا زندگی میکنم،
دعا کنید؟
مخاطبت کیه اِما جون؟!
ما فقط قرارع زنده بودیم،تولید مثل کنیم و درست زندگی کنیم؟!
لعنت بهددرست زندگی کردن
الان یادم افتاد که دیگه بهمزنگ نزد یا حرف نمیزنه بام
میدونه خودشو چس کرده احتمالا،شاهین خندید گفت توخودتو گوز کن براش
فکر کرد خیلی بامزه ست ولی... بهش که فکر میکنم قلبم میسوزه
اینکه اینقدر کار کنم براش و حالا به جای محبت بامن اینجورکنه؟! من فقط گدای محبتم
گدای افتخاری که به بودنم بکنه
کاش بختر ازینا بودی ِِِ ا ما
گاهی میخوام مبتذل باشم
بهش گفتم، تو همون شرط لازم و کافی برا زندگیکردنی...
اونم گفت: توعم خیلی خوشگلی
بیکلاس:/ یه جملهی ادبی باید میگفت... چه میدونم یه بین از رهی معیری که هرشب میخونه
در مورد ندا فکر میکردم یه آدم دیگه ست ، ولی گفت دلش تنگ شده واسه اونجور کارا... کاش یه نشونه میدیدم برا گم وگورشدن
امروز نشسته بود کنارم که ببینه میتونه هر دختریکه بخواد رو بدون هماهنگی خونواده محرم خودش کنه یا نه؟!