بنده خدا شاهین، دو بار زنگ زد اونقدر حالم بد بود ترسید: ))
حالا خوبه الان با لبخند میتونم پذیرای حضورش بشمم
اونم گیر من افتاده قشنگ
نزدیک بود سکته کنم امشب : )) خوشحال که نکشیدمش...
خوشحالم که سر قول خودم موندم
بزرگ شدم انگار
از فردا بهتر زندگی میکنم
امروز که همش به گریه گذشت
Emma
بنده خدا شاهین، دو بار زنگ زد اونقدر حالم بد بود ترسید: ))
حالا خوبه الان با لبخند میتونم پذیرای حضورش بشمم
اونم گیر من افتاده قشنگ
نزدیک بود سکته کنم امشب : )) خوشحال که نکشیدمش...
خوشحالم که سر قول خودم موندم
بزرگ شدم انگار
از فردا بهتر زندگی میکنم
امروز که همش به گریه گذشت