چه خوبِ آسمون اینجآ می بآره ..
میری بیرون ..
قدم میزنی .. نفس میکشی ..
فکرآ دوبآره میآد ..نفس کم میآد ..
دوبآره نفس میکشی .. بویِ بآرونو .. بوی خآک ..
فکر .. فکر ..
نه صدآیی جز ذهنت می شنوی ..
نه کسی ُ میبینی ..
به خودت که میآی چقدر از خونه دور شدی ..
چقدر خیسه بآرونی ..
 ----

هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره
دلم غصه داره دلم بی قراره
نه شب عاشقانه است نه رویا قشنگه
دلم بی تو خونه دلم بی تو تنگه

و هی پلی بشه ..
هی پلی ..

تو بارون که رفتی دل باغچه پژمرد
تمام وجودم توی آینه خط خورد

-----

از شدتِ سرمآ بلرزی ..
و تآزه بدونی چند ساعتِ داری رآه میری ..
بعدش سرمآ بخوری ُ با قرصآ بخوآبی ..

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.