اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیشبینیاش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم
فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم.
تنها برو!
Saye
قشنگ بود
بجز دو جمله اخرش ک فک نکنم ممکن باشه
امین
سپاس
امین
چرا ممكن نباشه؟
Saye
اگ دوسش داشته باشه دلش نمیاد
Saye
البته نظر منه شایدم ممکن بااشه نمیدونم از نظر من که سخته
عشق خیلی وقتا با منطق جور نیس جلوی تصمیم منطقی رو میگیره
امین
حرفت كاملا درسته
Saye
اهوم