تا حرف عشق ميشه من ميــــرم

من سخت از اين حرفا دورم

منم يه روز عاشقی کردم

از وقتی عاشق شدم اينجورم

دارو ندارم پای عشقم رفت

چيزی نموند جز ، درد نامحدود

اين جای خالی که تو سينم هست

قبلاً يه روزی جای قلبــم بود


اين روزگار بد کرده با قلبم

کم بوده از اين زندگی سهمم

دليل مي بافم برای عــــشق

برای چيزی که نمی فهمم

از آدمای شهر بيزارم

چون با يکی شون خاطره دارم

به من نگو با عشق بی رحمی

من زخم دارم تو نمی فهمی


غريبه ام با اين خيابونا

من از تمام شهر بيزارم

از هرچی رابطست می ترسم

از هرچی عشقه من طلب کارم

همين که قلب تو مردد شد

در دل من خاطره ای رد شد

از وقتی عاشقش شدم ترسيدم

از وقتی عاشقش شدم بد شد

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.