سلام آبجی خوبی عزیز

سلام جان خواهر ، خوبم ممنونم ، شما خوبی؟ چه خبر ؟

شکر

سرت سلامت زیبا

غروبی بالاخره رفتم دکتر تا بگه بالاخره چه خبر خخ

جان و روانت سلامت عزیز ♡

چی گفت؟

آجی اگه قط شد بدون نتم رفت نگران نشو ...

باشه اما اول بگو دکتر چی گفت؟

خخ
گفت دقیقا مشکل دخترت برای تو رخداده

گرفتگی عروق ‌گمونم
شپشی
ککی
کنه ای
عنکبوتی
قورباغه ای
یچی تو این مایه ها باشه خخخ

بهم نگفتی مشکل بچه چی بوده ، حالا خودتم دچار شدی؟ من فکر میکردم همون میگرنه فقط ، تو با خودت چیکار کردی آخه خواهر من .

فک کن
خخ
دقیقا عین سیمین دکتر
نگام کرد گفت زنده ای

حالا چرا میخندی ؟ چقدر راحتی با مشکل ، بمیرم الهی

متم که مزخرف
خندیدم گفتم چبدونم میخایین دور همی یه فاتحه بخونیم ثواب داره خ

خدا نکنه
دشمنت هدایت بشه اگر هم
نشد سقط شه

دکترم خیییلی باحاله

خیلی شیطونی ، من نمیدونم این همه انرژی رو از کجا میاری ، تو رو خدا مراقب خودت باش ، باور کن همه بهت نیاز دارن . اول خودت مهمی ، اینو میگم نه اینکه خودم همینجوریما ، فقط نسخه برای. دیگرانه .

گفت مریض قبلی عراقی بود کلی چیز بهشون گفتم
با تو چه کنم
چی بگم آخه
تو مگه پشت کوه زندگی میکردی
چرا به خودت نمیرسی

میخاستم یه شوخی بگم که گفت
مجبور میشم بستریت کنم

بعد دیکه مودب شدم

همین دیگه ، میذاری کار از کار بگذره بعد به خودت میای ، نکن اینکارو ، نکن خواهر

یه مشت دارو نوشت گفت
سردرد
گزگز
تاری دید
یا هر کدوم از علائم قبل رو داشتی
سریع بیا

گفتم گمان که فردا همین شد ! بعدش !

ای خداااااا ، یعنی تا این حد؟ تو چه کردی با خودت آخه ، به خدا اگه نزدیک بودم دعوامون میشد . لطفا به فکر بقیه باش ، بهت نیاز دارن

گفت یکراس بستری
باید نخاع بگیرم ببینم دیگه چخبر خانم بامزه

الان خونه ای؟ کدوم جا؟ این همه ییلاق قشلاق ، این همه رفت و آمد ، شلوغی و آلودگی هوا ، نمیدونم دیگه چی بگم .......

گفتم دکتر این گیر و گور مغزه واس کی
گفت دقیق نمیشه گفت
دو هفته
ششماه
دو سال
....
هر چی هست بخیر گذشته چطور نفهمیدی
چطور !!!
یه کوچولو مثل یه رشته مو اونم با کلی چپ و راست راه باز کرده بوده و اینشده فلج نشدم
یعنی یه جایی باس فلج میشد که خب رفع شده
و الانام چون فشار مغزم رفته بالا متوجه مشکل شدم
گفت لکنت و فراموشی.
گفتم زیااااااد دکتر
گفت پس مراقب خودت باش این داروها رو سر وقت بخور دوهفته دیگه در هر صورت که بودی باز بیا ببینمت

هر چی گفت رعایت کن ، شوخی نیستا ، در ضمن خصوصی هم برات یه چیزی نوشتم ، باور کن تعارف نیست .

گفتم الان باس نگران باشم

گفت والا گمونم من باید نگران بیشتر باشم تو که نمیدونی چی شد
چی از سرت گذشته

گفتم آها ملک الموت سلام الله
گفتم آ خدا یبارم فرشته قسمتمون شد اونم تو زرد در اومد ببین اومدی نسازیا خ
طفلی دکتر گفت
دختر نمیدونم چی باید بهت بگم
برگشت به سیمین گفت
مادرت عملا مرده زندس
م اقبش باش

فک کن سیمین !! خخخ

ای خداااا چه راحته ، من دارم دق میکنم این میخنده ، عزیز من نکن اینکارو ، پس اون قبلنا هم مشکل جدی بود و خودت نمیدونستی ، تازه به خودت اومدی ، دیگه هم اینقد نخند ، یعنی بخندا ، اما نه اینجوری که حرص در بیاری .

طفلی اون بچه چی کشیده ، دلم خیلی سوخته .

آبجی نگران نباس من هیچیم نمیشه
عزرائیل سلام الله
از ریخت و قیافم خوشش نیومده
گفته ای مرده شور ترکیبت
گمشو برو اون ته تها
تا اینهمه هلو هس
کی حال داره تو بیریخت رو قبض روح کنه
بمون تا بمیری

خدا بگم چیکارت نکنه دختر خوب ، یه روز باید بشینم تما حرفاتو بنویسم نکه دارم برای روز مبادا ، نکن اینکارو ، تو ماه منی .

آبجی من کلی کار دارم
اصلا وقت ندارم قبض روح شم
کی میره اینهمه راه رو
فعلا هم که تقریبا ردیفیم
چیزیم نیس
شما نگران نباش
قرار بود بمیرم مرده بودم ...
من فعلا تا دو سال آینده حوصله هیچ مسافرت پسافرتی ندارم
اونم اوووووح اینقده دورررر

باشه اما رو پیشنهادم فکر کن ، برات نوشتم ، خدا نکنه ، از این حرفا هم نزن ، دارم کم کم سر درد میگیرم ، از بس حرص میدی آدمو .

اگه منطقی نباشیا آجی
دیگه خداییش هیچی بهت نمیگماااا
دکتراااا زیاد حرف میزنن
بعدشم آجی
من اینجوری نمیمیرم
دبیرستان که بودم
نصف شب حالم بد شد
رفتم سرویس از تهوع
بعد همونجا گیر کردم نه میتو نستم حرف بزنم نه تکان بخورم
تا سحر که حضرات آمدن برای وضو که دیدن من شتک شدم
بردنم درمانگاه آزادی رو برو اکباتان
با آمبولانس فرستادنم شماره دو که اورژانسی جراحی شم
از شانس دو تا اتوبوس تصادفی آوردن بیمارستان من از ساعت ۸صبح تا ۱۲شب جلو در اتاق عمل کپک زدم
بعد تازه نزدیک بود ببرن جای یه بیمار دیگه نمیدونم کبد چی رو جراحی کنن
که بیدار شدم گفتم آقا من تصادفی نیستم من آپاندیسم باس جراحی شه
خهههههه
تازه فهمیدن
منو بردن برا عمل
خخخ
مامان بابام رو بگو
من که آوردن تو بخش رفتن خونه
اصلا نگفتن آقا من باس برم اتاق عمل ...
عین این بچه یتیما
خخ
هیچ وقت نمیبخشمشون
فک کن مرده بودم صبحم که نه بعد از ظهر تازه تو وقت ملاقات میومدن
میفهمیدن مردم
نامردا
اونوقت تا ببرن برا کفن و دفن من دو شب باس تویخچال یخ میزدمممم خخخ

خب گمانم دیگه نتم الان تمونه
برم تا بعد ...
با اجازه