یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و چهها شنید
محروم اگر شدم ز سرِ کوی او چه شد؛
از گلشنِ زمانه که بویِ وفا شنید؟
اینَش سزا نبود دلِ حقگُزارِ من
کز غمگسارِ خود سخنِ ناسزا شنید
ما باده زیرِ خرقه نه امروز میخوریم
صد بار پیرِ میکده این ماجرا شنید
حافظ وظیفهٔ تو دعا گفتن است و بس
در بَندِ آن مباش که نشنید یا شنید