همیشه میگه  حکیمه، برای همینم امکان نداره ‌‌رو بده که قبلا صَبرش‌رو نداده باشه، یکهو می‌بینی هَمون کتابی‌ که چند  پیش تو شهرکتاب‌گَردیات میون کتابای دیگه خریدی و فراموشش کرده بودی، یه‌وقت میاد دم‌  و میشه کمک حال روزای ، یا یکی از اون شَبایی که  میگذره اما ساعت جلو نِمیره از یه گوشه‌ی هاردت فیلم ‌رو پلی می‌کُنی و طوری به وجودت میشینه که اِنگار فقط برای حال اون‌  تو ساختنش، یحتمل  بیراه نمیگه، بیشتر وَقت‌ها درست توی هَمون  هَستیم که یه روزی می‌گُفتیم تَحملش‌رو ، 
رفت

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر