ناامیدی فقط یک پیراهن دارد، سیاه.
امید، اما هزار و یک پیراهن دارد، هرکدام به رنگی.

من هر روز امیدی را تنم میکنم،
و هر امید که کهنه میشود
و هر امید که پاره میشود،
امید دیگری میپوشم.

من آن یک پیراهن سیاهم را گذاشته ام، برای روز مرگم.
بگذار تا رسیدن به گورستان،
تمام راه را امید بپوشم
و تمام جاده های بی سرانجام را،
به دلخواهم
رنگ بورزم.

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.