دکتر نيستم ...
اما برايت 10 دقيقه راه رفتن روى جدول کنار خيابان را تجويز مي‌کنم، تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبيست، اما ديوانگى قشنگ‌تر است ...
برايت لبخند زدن به کودکان وسط خيابان را تجويز مي‌کنم، تا بفهمى هنوز هم مي‌شود بى‌منت محبت کرد ...
به ﺗﻮ پيشنهاد مي‌کنم گاهى بلند بخندى، هرکجا که هستى، يک نفر هميشه منتظر خنده‌هاى توست ...
دکتر نيستم ...
اما به ﺗﻮ پيشنهاد مي‌کنم که شاد باشى ...!
خورشيد هر روز صبح، بخاطر زنده بودن من و تو طلوع مي‌کند، هرگز منتظر فرداى خيالى نباش ... سهمت را از شادىِ زندگى، همين امروز بگير ...
فراموش نکن مقصد، هميشه جايى در انتهاى مسيری نيست، مقصد لذت بردن از قدم‌هايی‌ست، که برمى‌داريم ...!
چایت را بنوش !
نگران فردا مباش !
از گندم‌زار من و تو، مشتی کاه می‌ماند برای بادها ...!

پسند

بازنشر