فکرش را بکن؛
بگویم صبر کن تا دکمه های پیراهنت را خودم ببندم...
سرت را بالا بگیری و من شروع کنم به بستن؛
از پایین تا بالا یکی را جا بیندازم...
اخم کنی!
تو را ببوسم...
و با خنده بگویم دوباره !
فکرش را بکن؛
بگویم بنشین تا ناخن هایت را خودم لاک بزنم !
از راست به چپ یکی را جا بیندازم.
اخم کنی!
ببوسمت...
و با خنده بگویم دوباره!
فکرش را بکن چه خاطرات اتفاق نیفتاده ی زیبایی داریم ما!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر