آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت و دوستش داشتم
سر تا پایِ زندگیم را آبی کرده بودم
آبیِ آبی .... به رنگ دریـا
و ناگهان یک روز او را دست در دست کسی دیدم که سر تا پایش زرد بود ... زرد ، مثل نـور
من شنا نمی دانستم دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم
و غرق شدم در دریایِ آبی بیکران رویاها و کابوسها ......

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.